معنی مایه کوبی

لغت نامه دهخدا

مایه کوبی

مایه کوبی. [ی َ / ی ِ] (حامص مرکب) تلقیح واکسن. (واژه های نو فرهنگستان). و رجوع به واکسیناسیون در همین لغت نامه شود.


کوبی

کوبی. (حامص) با کلمات دیگر ترکیب و معنی حاصل مصدری از آنها اراده می شود مانند: آهن کوبی. ادویه کوبی. باروت کوبی. بوریاکوبی. جاده کوبی. خال کوبی. خرمن کوبی. زرچوبه کوبی. زرکوبی. طلاکوبی. کلوخ کوبی. گچ کوبی. میخ کوبی. نخاله کوبی. نقره کوبی. و رجوع به هر یک از کلمه های فوق شود. || گاه مزید مؤخر کلماتی واقع می شود که معنی اسمی از آن مستفاد می گردد چون: آهن کوبی = محل کوبیدن آهن. باروت کوبی = محل کوبیدن باروت و جز اینها.


واکسن کوبی

واکسن کوبی. [س َ] (حامص مرکب) مایه کوبی. واکسن زدن. تزریق واکسن.


آبله کوبی

آبله کوبی. [ب ِ ل َ / ل ِ] (حامص مرکب) تلقیح مایه ٔ آبله.

فارسی به انگلیسی

مایه‌ کوبی‌

Inoculation, Vaccination

فرهنگ فارسی هوشیار

مایه کوبی

(مصدر) داخل کردن مایه ضد مرض در بدن بیمار از راه تزریق تزریق مایه (واکسن) ببدن بمنظور پیشگیری یا معالجه ناخوشیها واکسیناسیون.


واکسن کوبی

مایه کوبی واکسن زنی

فرهنگ معین

مایه کوبی

(~.) (مص ل.) تزریق مایه (واکسن) به بدن به منظور پیشگیری یا معالجه ناخوشی ها، واکسیناسیون.

فرهنگ عمید

مایه کوبی

مایۀ ضد بیماری به‌ بدن کسی داخل کردن، تلقیح واکسن، واکسینوتراپی،

حل جدول

مایه کوبی

تلقیح واکسن

واکسیناسیون

واکسناسیون


مایه کوبی پیش گیرانه

واکسیناسیون, تلقیح واکسن

فارسی به عربی

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

مایه کوبی

94

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری